)بخش دوم ) یاد داشت هایی از یک سفر
محمد عالم افتخار محمد عالم افتخار

شاهکار ها و عجایب بشری را چگونه بفهمیم ؟

 

 

 یکشنبه 22 حوت 1369 – 12 مارچ 2011 :

بنابر اینکه امروز در دهلی ؛ تعطیل عمومی است ؛ با تفاهم جمعی از دوستان مسافر افغانی  و با همکاری ی عزیزانی مقیم  در دهلی ؛ مصمم شدیم  به  دیدار یکی از « عجایب» عالم بشری ؛ در آگرهء هند بشتابیم .

تقریباً 4 ساعت به سواری تیز رفتاری به سرعت 80 کیلومتر فی ساعت ؛ منزل زده ایم . سرزمینی به گسترهء کابل تا مزارشریف – و با محاسبه همواری منطقه ؛ بیشتر - طی شده است . پس از حدوداً 100 کیلومتر که ساختمانهای بلند و متراکم و غالباً شیک دهلی جدید با مناظر جالب سراسر مشجر و سبز و پر گل آن به آخر میرسد ؛ ساحهء دید فراختر شده می رود ؛ تمام منطقه ؛ هموار و جنگلدار و در دامنه ها پر از مزارع  گوناگون است و خلاصه هیچ کوه و تپهء برجستهء طبیعی تا که چشم کار میکند ؛ به نظر نمیخورد .

پس از وصول به آستانهء « تاج محل » و مکان خاستگاه آن یعنی ارگ پرعظمت « لال قلعه » همراهان عزم ناشتا میکنند و به دلایلی ؛ غذای پخته افغانی قبلا‍ً تهیه نموده  با خود آورده اند . چون جای مناسبی برای نشستن در فضای باز نمی یابیم ؛ ناشتا به درون موتر حامل مان صرف میگردد ؛ ولی در آخرین لحظات ؛ راننده ؛ به ما  سری میزند و از مشاهده یا استشمام بوی گوشت در غذای ما مقداری تأثر پیدا میکند و یک واکنش بالنسبه تند احساسی نشان میدهد .

مفهوم واکنش او این است که ما گویی دانسته و عمدا‍ً برضد عادات و معتقدات او که فردی گیاهخوار (ویجی تیرین) میباشد ؛ در وسیلهء نقلیه اش گوشت مصرف کرده ایم . این امر برای او چندش آور و ناراحت کننده و حتی اهانت آمیز است .

یارانی که زبان میدانند خیلی زود از وی معذرت خواسته و این حقیقت را برایش واضح میکنند که هیچ کدام از ما نمیدانسته ایم که او گیاهخوار میباشد و با مصرف گوشت ؛ به لحاظ عقیدتی و روانی مشکل دارد و الا ما همچون عملی نمیکردیم .

گردش در لال قلعه ( ارگ سرخ آگره ) و بازدید از بارگاه شهنشاه اکبر - پادشاهی فراموش نشدنی از سلسلهء مغول هایی که در حدود 400 تا 500 سال پیش در قسمت های بیشتر  شبه قارهء هندوستان  و فراتر از آن ؛ حکومت کرده اند - با ایجاز و اختصار  ؛ اضافه از سه ساعت وقت ما را در بر میگیرد  .

 آنچه من درین بازدید می یابم  و می آموزم عجالتاً نه مقدور است و نه مقصد ؛ که نگارش یابد (*).

فقط  یک عصاره از آنچه که در مقیاس های گسترده ؛ تازه گی دارد و در عین حال  به  اهداف ویژهء این سفر نامه ؛ کمک کننده واقع میگردد ؛ یاد داشت خواهد شد .

به برکت تسهیلاتی که جهانشناسی ی سایتنفیک در حوزهء اثیر روانی – فرهنگی – تاریخی برایم  میسر میسازد ؛ تا حدیکه برای خودم نیز گاه حیرت انگیز است ؛ با گذشتهء این کاخ و قلعه اتصال می یابم  و حتی این گذشته ؛‌ کم از کم تا زمانی پییش کشیده میشود ؛ که در آن ؛ خان جهانگشای مغول - چنگیز- از صحرهای منگولیا سپاه آراست و آسیای میانه و افغانستان و ایران و عراق و بخش هایی از شبه قاره هند را طوری بیرحمانه و قساوت کارانه در نوردید و زیر پای گذاشت که جز « آمدند و کشتند و سوختند و بردند» از آن معنی و تصویری در ذهن بازمانده گان از آن ایلغارها و در حافظهء تاریخ بر جای نماند .

این بلای قرن سیزدهمی ملت ها و سرزمین های یاد شده را حقیقتاً تباه کرد که از آن جمله افغانستان به نظر خیلی ها منجمله لیام فاکس وزیر کنونی حرب بریتانیا ؛ از بسا جهات همچنان تباه بر جامانده است !

با تمام اینها عنصر مغول که از خود دین و فرهنگ معنوی قابل ملاحظه ای نداشت که آنرا بر مردمان و ممالک مفتوحه تحمیل و ترویج کند ؛ ناگزیر خود تحت تأثیر فرهنگ ها و معنویات بومی  قرار گرفت  و تا جائیکه اکتساب های فرهنگی از کودکی تا بقیهء عمر؛ در ایجاد روان فرد بشری قدرت سازنده گی ی اثبات شده و اظهر من الشمس دارد ؛ آینده گان مغولی در سرزمین های مفتوحه روحاً به مردمان بومی مبدل شدند و طی دوسه قرن جز یک پیوند خونی تاریخی با منگولیا و چنگیزیان برایشان باقی نماند .

 و از دل همین تاریخ و همین سلاله وهمین فرهنگ و همین معنویت در فازی معین بود که  پیدایش یکی از عجایب هفتگانه در عالم جدید بشری میسر گردید که هم اکنون  بسیار خوشبختانه  با امانت و سلامت تحسین بر انگیزی بر روی زمین و زیر آسمان آن برپا و بر جاست (**).

اما تبارز معنویت کبیری که اینک به گونهء بنای باشکوه «تاج محل» پیش روی ماست ؛ به لحاظ اینکه بیش از حد معقول ؛ به خون مغولی پیوند داده میشود و یا توهم میگردد ؛ قابل درک و دریافت درست و بائیسته برای همه ذهنیت ها و سطوح فکری و اندیشه ای نیست ؛ بگذریم از آنانی که جز ذهنیت های بسته و«کامل!» و تغییر ناپذیر!!! چیزی به مفهوم « فکر و اندیشه » ندارند، نمیتوانند داشته باشند و نمی خواهند داشته باشند ؛ و عدهء شان هم در «سیاههء لشکر» بشریت به طور سرسام آور کثیر  و غالب میباشد .

اینجا من متوجه میشوم که برای احاطهء معنوی یافتن بر همچو یادگار های بشری ؛ علاوه  بر سواد نوشت و خوان  و  سواد مبادی ی فرهنگی - تاریخی ؛ به مقدار حد اقل «سواد بشربودن» نیز ضرورت است . سوادی که اکثریت غالب اخیر الذکر؛ به طرز رقت انگیزی از آن محروم  و اصولاً از درک آن عاجز میباشند .

«سواد بشربودن » درینجا به معنای مجموعه ای از شناسه ها و تعریف هایی است که مرحلهء بشری ی حیات را میتواند مشخص و قابل فهم  و دریافت و احساس و التذاذ به گونهء درد و نشاط  گرداند .

در غیاب چنین سوادی ؛ نه تنها درک و دریافت این معنویت های کبیر میسر نیست بلکه ممکن است مصادر آنها مردمان احمق  و دیوانه  و بسیار ظالم  و سخت وحشی جلوه  کنند که  محض اطفای هوس های خویش ؛‌ چه ثروت های عظیم زمان را به باد داده و از رهگذر انجام اینگونه  پروژه های غول آسا که هیچ انتفاع مادی نداشته است ؛ بر چه تعداد عظیم  مردم  و شاید چندین نسل زیر دستان ستم ها و جفا های  درد انگیزی  روا داشته اند .

معلم عزیز و ارجمند بسا از اندیشمندان کنونی در  حوزهء فرهنگی ی ما ؛ شاد روان دکتور علی شریعتی عمدتاً  از تماشای اهرام ثلاثهء مصر و تداعی خاطرات تاریخی و شبه تاریخی ی ساخت  و پرداخت آنها  در زمانهء مربوط ؛ دچار همچو هیجاناتی میگردد که به انگیزهء آنها ؛ نامهء پر درد و سوز کمنظیر ی خطاب  به  برادران زحمتکش  و برده گان بخت بر گشته ای مینویسد که اینهمه تخته سنگ های عظیم را تدارک و صاف و شکیل ساخته  و با  تن های نحیف  و بدن های غالباً  بیمار خود ؛‌ هزاران کیلومتر روی زمین کشیده اند و باز به ارتفاع صد ها متر در دل آسمان بالا برده اند و چه  بسا درین کشاکش ها  فراوان توانایی ها  و  ارزش های حیاتی  و جان های شیرین خود را پاک پاک  باخته اند .

نیز تاریخ ها به وضوح قید کرده اند که در دیوار عظیم چین علاوه  بر کار و زحمت و عرق جبین سالیان میلیون ها خلق این سرزمین  و  برده گان از دیگر گوشه کنار جهان ؛ تن  و پیکر بسیاری از توان افتاده گان طبق فرامین حکام حتی زنده زنده عوض اجر ها لای دیوار بر جا گذاشته شده است !

می بینیم که به طریق این تلقی و ارزشیابی و سواد فکری و اسلوب اندیشه ای ؛ ما ناگزیر در وجود مجموعهء شهکار ها و عجایب بشری ؛ به جای  زیبایی و شکوه و معنویت های عظیم  و درس های کبیر فقط  سلسلهء ای اعمال و روا داری ها و ناروایی های حقوقی و قضایی و اخلاقی را می یابیم  و در نتیجه ؛‌ این ها که عجایب اعصار کهن یا اعصار جدید بشری نام گرفته اند ؛ فقط  به درد آن می خورند که همچون آثار جرم  و جنایت بالادستان گذشتهء بشری  و اثباتیه هایی  برای محکوم نمودن آنان به کار گرفته شود و بس !

همین واقعیت به طریق کانکریت  به اثبات می رساند که یک جایی ؛ پای معرفت ما می لنگد  و نظام اندیشه ای ی مان دچار اشکالات راهبردی و فوق راهبردی میباشد .

در آخرین تحلیل فقط  دگم های ایدئولوژیک (به مفهوم عام کلمه) مسبب این بدبختی است !

وقتی ما  از چیزی به نام سواد « بشر بودن» سخن میگوئیم ؛ سوادی برای اندیشیدن درست و بائیسته در این سطوح میباشد .

برای اینکه فهم مطلب ساده تر شود با طلب پوزش از حضور نخبه گان فکری  و صاحبان خرد و اندیشه بلند ؛ وضاحت می بخشیم که در این مقیاس ها محوریت اندیشه  بر این نیست که کی ها ؛ چرا و چگونه ؛ با چه روش ها و با چه قیمت های اقتصادی و مالی و با چه زحمات و رنجها و ضایعات قوای بشری به خلق این آثار عظیم  در دنیای ما  مبادرت کرده اند ؛ بلکه در موقع ارزیابی ها از آن ها این مسایل و حقایق به حدی غیر عمده و فرعی میشود که از گسترهء اندیشیدن بیرون می ماند .

چرا که محوریت اندیشه اینجا ؛ بر قیاس و مقایسهء این فرازه های عملکرد ها و توفیقات بشری ؛ با دار و ندار عالم غیر بشری اعم از طبیعی و ماوراء الطبیعی مبتنی است .

البته قیاس و مقایسهء این بشر تا آن بشر؛ و بشر فلان دوران تا بهمان دوران هم در میان می آید . مثلاً ممکن است هزاران مکانی مانند « تاج محل» و حتی از جهاتی باشکوه تر از آن ؛ وجود داشته باشد و اما محققان ذیصلاح پس از صد ها سال تحقیق و کنکاش بالاخره در سال 2007 میلادی به طور نهایی مصمم میشوند که همین « تاج محل » آرامگاه « ممتاز محل » ملکهء شاه جهان - نواسه و ادامه دهنده راه اکبر کبیر یا مغول اعظم - هفتمین عجایب عالم جدید بشری میباشد !

این ؛‌ امتیازی برای عالم بشری ( بشریت ) است و نه برای نوادهء چنگیز خان ( به مفهوم اخص و کوتاه نظرانه و " با معذرت" عوامانه و بازاری و کوچه - پس کوچه ای)!!

لهذا وقتی مبادی فکری ی لازم برای ادراک « بشر بودن» و احاطه بر مفاهیم و مصداق های عالم حیات نداریم ؛ ناگزیر با دیدگاه  سنتی و ایدئوژلوِیک و مذهبی و کوچه بازاری – آنهم ذریعهء «عقل شکلی » - به قضاوت می پردازیم  و در نتیجه منجمله عشق و معنویت ؛ هوس و هیستری و جنون به نظر می آید و اینکه یک پادشاه بشری 17 سال  زنده گی و هوش و حواس خویش را با تمامی امکانات دست داشته ؛ صرف پدید آوردن بنایی در کمال هنر و استحکام و ظرافت... روی تابوت زن محبوب متوفای خود می نماید ؛ چیزی مانند بلاهت و از آن گذشته سفاهت ظالمانه  به نظر می آید ؛ چرا که با اینهمه  ثروت و کار و هنر و انرژی چه قدر شکم گرسنه  که سیر نمی شد و چقدر برهنه و بیمار و محتاج که به نوا و شادی و راحت نمی رسید !!؟؟

به ویژه نزد مردمانی که بخت آنرا نداشته اند ؛ معنای زن را بدانند و با این خداوندگار زنده گانی ی خویش ؛ طبق عنعنه و ایدئولوژی ... همانند بردهء زبون و چه بسا پست و پلید و ننگین معامله و برخورد داشته و لاجرم  زنان خویش را با همین عقاید و ساخت و بافت روانی به بار آورده اند ؛ اینکه بشری تا این درجه به تجلیل و تکریم زن بر خیزد و محکم و استوار بر جا بماند ؛ حتی قابل تحمل نیست .

بنده تقریباً شک ندارم اگر تاج محل در افغانستان واقع می بود ؛ محال بود که به ویژه در دوران طالبان به توب بسته نشود و به خاک یکسان نگردد . البته این فرض صرف نظر از فرمانبری در تطبیق استراتیژی های نابود گری پاکستان نسبت به ثروت های ملی ، تاریخی و فرهنگی همسایه گان همانند مجسمه های عظیم بامیان ؛ غنائیم موزیم ملی افغانستان و سایر زیربنا ها و روبنا های مهم این کشور است !!!

بیلدوز «انقلاب اسلامی!» استاد سیاف  و تمامی مجاهدان « تلک خرس » نیز جز برای ویرانی ی این گونه فوق شهکار های بشری و مماثل های آن تولید و تکثیر نشده است !!

********

هنوز به سیر و گشت لال قلعه مصرف بودم که توجهم را تبصره یکی از بازدیدکننده گا ن افغانی که آدم کمی هم نبود به خویش معطوف داشت . موصوف به سبیل توضیح به همراهش میگفت :

-        همه پادشاه ها زن باز بوده لیکن کس مثل شاه جهان  شله و دیوانه نبوده ؛ ای لوده تمام هستی ره زد تا « تاج محل » ره ساخت ؛ باز این اینجا ( متکایی در لال قلعه ) می نشست و غرق نفری ی خود میشد !!

-        همراهش نیز که یک سر و گردن بیشتر داشت ؛ خندید و گفت : چه فایده ؛ ازی کده خو ؛ چشمه پت میکد ؛ جلق می زد ؛ دلیش یخ میشد!!

برای بنده ؛‌ شنیدن اینگونه  سخنان و تماشای اکت های گویا تر و نیشدار تر از این سخنان ؛ بیحد خجل کننده و جانسوز بود و حالا نگارش آن شرمنده گی و جانفرسایی وصف ناپذیرتر دارد . ولی تا کی و تا کجا مانند کبک سر زیر برف کنیم  و بر روی انبوه جهل مرکب سیاه متراکم ساخته شده  در سرزمین خویش ؛ پوستین مولانا و رحمان بابا .... بیافگنیم ؟؟؟؟

مردمانی که سواد الفبا ( نوشت وخوان) از ایشان دریغ داشته شده است و میشود ؛ مگر ممکن است آنچه را که سواد فرهنگی - تاریخی خواندیم دریابند و چطور از ایشان توقع داشته باشیم که سوادی از « بشر بودن » را در چنته داشته باشند ؟؟

ناگفته نماند که بر جسته نمودن این سخن و حرکت (متأسفانه افغانی) ؛ بدان معنی نیست که متباقی مردمان روی زمین و در جمع ؛ خود هندوستانیان کامل و « جای رسیده » میباشند . ولی حد اقل در  چشم انداز امروزی ی من ؛ سایر بازدید کننده گان از لال قلعه و مخصوصاً از تاج محل ؛ خیلی  با  اندیشه و متانت و حرمتگذاری و تا حدودی با احساس افتخار و مباهات با این مفاخر بشریت  پیشامد داشتند . منجمله با عکس های یادگاری یا تحقیقی و ژورنالیستیک که از مناظر برمیداشتند این مراتب و تأثرات را به وضوع می نمایانیدند .

****

با خروج از ارگ اگره که سراپا از سنگ ماسهء سرخ اعمار گردیده و بر تپهء نادره ای موقعیت دارد که درست فهمیده نمیشود ؛ طبیعی است و یا مصنوعاً ایجاد شده ؛ گذری داشتیم از یک گوشه شهر آگره .

درینجا مغازه ای جلب توجه کرد که بیشتر ماکت ها و مجسمه هایی از تاج محل را در معرض فروش قرار داده بود ؛ فروشنده جهت آشنایی متقاضیان ماکت ها و مجسمه ها را از درون روشن میساخت و مزیت  یکی بر دیگری را توضیح میداد . در همین حال فروشنده گان دوره گرد «سیدی» هایی از مناظر توریستیک آگره مخصوصاً شامل مناظر تاج محل و همچنان آلبوم هایی از تصاویر رنگی آنها را به متقاضیان عرضه میداشتند .

با عبور از جادهء نسبتاً طولانی که از میانهء جنگل پهناور و انبوهی رد میشد ؛ به محل توزیع تکت و تشریفات و انتظامات یکی از دروازه های تاج محل رسیدیم . دو صف طولانی مردان و دو صف قریب برابر زنان به قطار ایستاده  بودند و مردمان علاقمند همچنان می آمدند . این آمدن ها تا حوالی شام هم که ما تاج محل را بدرود گفتیم ادامه داشت .

در نزدیکی تاج محل عده ای که اهل هند بودند ؛ کفش ها را در آورده ؛ به ساحت تاج محل ؛ قدم میگذاشتند ؛ برای ما و سایر توریستان و بازدیدکننده گان خارجی پوشه هایی برای پوشانیدن کفش ها داده بودند.

ورود به تاج محل تقریباً اغلب با حرمت گذاری ویژه  توأم بود و واضحاً برای همه مؤفقیت مهم  و  آرزوی دیرینهء براورده شده محسوب میگردید. مهمترین امر این بود که ساحه و فضا و ساختمان و معماری و هنر های به کار رفته  در آنها تماماً اسلامی ( هند و ایرانی ) بود .

در چهار سمت بنای عظیم تاج محل در دو ردیف خورد تر و بزرگتر آیات مفصلی از قرآن کریم با خطوط هنری زیبا و خوانا حک شده بود .

همانطور در قطار طولانی به نوبت ایستادیم تا در درون بنا ؛ به مزار ممتاز محل بیگم ملکهء عشق و هندوستان و جهان بشری برسیم . ساعتی به این آرزو رسیدیم . در مدخل هضیره ؛ جایی قرار داشت که اهل نذر و اعانه در آن پول هایی انداخته بودند . درست در مرکز این بنای مرمرین شکوهمند دو تربت کنار هم با پنجره های فلزی احاطه شده بود . دومی تربت شخص شاه جهان سلطان میباشد که پس از مرگ ؛ کنار همسر محبوبش درون تاج محل دفن گردیده و مقبره اش کاملاً همانند همسرش آذین یافته است .

----------------------------------------------------------------------------

(*) بازتاب فنون معماری و سایر هنر های به کار رفته در این یکی از«عجایب»عالم ؛ اینجا مقدور و میسر نیست و جهت کمک به رفع نسبی عطش خواننده گان محترم ؛ ایشان را به باز دید لینک های زیر در گوگل دعوت مینمائیم :

دربارهء شاه جهان فرزند اکبر کبیر یا مغول اعظم ؛ و پنجمین پادشاه سلسلهء گورگانی هند که به سایقه عشق و وفا به همسر محبوبش و اجابت از خواهش او حین مرگ نابهنگام عمارت جلیل و جمیل تاج محل را بنا نهاد:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87_%D8%AC%D9%87%D9% بار86

دربارهء ممتازمحل خانم و ملکهء ایرانی الاصل شاه جهان که عشق تاریخی او انگیزهء ایجاد تاج محل - این میراث عظیم یونسکو و بشریت گردید .

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%85%D8%AA%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%AD%D9%84

در بارهء تاج محل یکی از عجایب عصر جدید بشریت :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%AC_%D9%85%D8%AD%D9%84

(**) عجایب هفتگانه جدید

در سال ۲۰۰۷ میلادی، ۷ اثر برجسته به عنوان عجایب هفتگانه جدید انتخاب شدند. این آثار عبارتند از:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%A8_%D9%87%D9%81%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87_%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF

(  لطفاً این سلسله را پیگیری نمائید و پرسش ها و نقد ها و نظر های خویش را با ایمیل من در میان بگذارید :  alemeftkhar@gmail.com  (


March 28th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها